ازمرزخوابم میگذشت که سایه همیشه روشن تربرتن همیشه خسته من فروافتاد
کدامین باد بی پروا سایه تورابه سرزمین خواب من آورد؟
درپی هردرشیشه ای دراتاق رویاهایمان
من هرجاکه زنده میشدم توآنجابودی وسایه توبامن بود
گویی تولحظه لحظه درمن میشکفتی ومن نیزجانی تازه میگرفتم من دررویاگم بودم
اماتومانندحقیقتی تازه وروشن درمن جاگرفتی
وهمیشه بامن بودی تاحالاکه درکنارم نیستی یادتوروشنی شب های من است...
آره بازم من
نمیدونم چرا هنوزم خبری ازش نیست
من که میدونم دوسم داره اون که میدونه دوسش دارم چرا نمیاد یه تک یه اس ام اس خبری ندایی چیزی آخه یه نفرمگه چقد میتونه دووم بیاره اون که منو میخاد پس چرا نمیادکه هم من هم خودشو راحت کنه
خدایاتاکی این دوریییییییییییییییییییییییییی؟ کی میرسیم به هم؟
هرچی وقت میگذره به جااینکه نقشش توزندگیم کمرنگ ترشه بیشتر دلتنگش میشم آخه چرا خدا؟
چرامن ؟چراما؟
توروخدا یه یادداشت فقط یکی بزارید
امروزدوباره یادتوداغ دلم راتازه کرد/نبودنت کنارمن غمهاموبی اندازه کرد
سلام آره بازم من
این بارناراحت ازقبلم تنهاترازقبلم...
میدونین چرا چون هرروز که میگذره هردقیقه وثانیه که سپری میشه جای خالیشوبیشتر احساس میکنم وای خدایا چیکارکنم با خودم دلم احساساتم
شماهابگین؟جون هرکی دوس دارین کمک کنید!!!
حال من خوب است اماباتوبهترمیشوم
آخ تا میبینمت یک جور دیگرمیشوم
باتوحس شعردرمن بیشترگل میکند
یاسم وباران که میبارد معطر میشوم
درلباس آبی ازمن بیشتردل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوترمیشوم
آنقدرهامردهستم تابمانم پای تو
می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم
میل میل توست امابی توباورکن که من
درهجوم بادهای سخت پرپرمیشوم