سلام

سلام

اولین یادداشت منه اما توام با غم غمی که...

اومدم این بلاگ ساختم چون فک میکردم کسی روندارم وتوزندگیم خیلی تنهام

اومدم چون میدونستم اینجاکسی هس که بخوادحرفامو بشنوه البته بخونه

میدونین چراتنهام ؟چراغم دارم؟غمم چییه؟

البته فک کنم فهمیدین غمم چیه؟آره تنهایی خب فقط تنهایی نیست

بایدبگم همون لحظه که احساس کردم یکی منومیخاد دوسم دارم حاضره به خاطرمن حتی ازجونش هم بگذره همون موقع که وابسته اش شدم همون موقع که فهمیدم وجودم به وجودش نیازداره ومن بی اون هیچم بدون هیچ دلیلی تنهام گذاشت ورفت...

رفت بدون اون که چیزی بگه یه روز اس دادوگفت بیاتمومش کنیم موندم چی بگم نمیدونستم چی شده گفتم واسه چی؟دلیلشونگفت ورفت 

حالاهمحدودیه ماهی گذشته اماازاون خبری نشده

حالاهم من موندمویه دل شکسته ...

واسه همین اومدم وبلاگ نویسی کنم احساساتم بگم تاشایدخالی شم ازتنهاییی کمتربشه ایشالاهم همین طور بشه تاپست بعدی بای تاهای


به شرجی ترین سایه میبارمت

                                     ببین باکدام آیه می آرمت

غزل مهربانترشده مهربان به

                                  جان خودت دوست می دارمت